روزبهروزبه، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره
رایانرایان، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

از تو می نویسم برای تو...

یادداشت های مامان برای روزبه و رایان

شهربازی

عزیزان من... آخر هفته ای که گذشت با هم رفتیم شهربازی. خیلی خیلی بازی کردین، هر دو خیلی هیجان زده بودین، روزبهم عجله داشت که زودتر همه وسایل رو سوار شه و رایانم بجای راه رفتن می‌رقصید! همیشه شاد باشین فرشته های قشنگم😍.   ...
23 شهريور 1398

دو هفته خوب در کنار خانواده مامان

گل دونه های من... از نیمه تا پایان مرداد ماه رفتیم کرمان، ماهان، جیرفت، میجان، اسفندقه و میجان... هفته اول بابا جان و مامان جان، عمه مهرو و پگاه هم با ما بودن و بعد اونها برگشتن اصفهان. این دوهفته، به قول بابا، ترکوندین! کنار دختر خاله و پسر خاله ها، و فاطمه زهرا، دختر پسر خاله مامان طلا، همش توی جوی آب و رودخونه و خاک و هوای پاک... بخصوص تو روزبهم همه جای دست و پاهات زخم و زیلی!!! فداتون شم خدا رو شکر که اینقدر بهتون خوش گذشت. یک روز عالی در ماهان مهمان آقا مسعود. عکس بالا: مقبره و زیارتگاه شاه نعمت‌الله ولی ماهان: باغ رستوران ارم. داشتی آب بازی میکردی دمپایی ت رو آب برد! اصلا انتظارش رو نداشتی و خیلی ناراحت شدی! ل...
9 شهريور 1398

دوساله شدن رایانم مبارک

نفس های من... تولد دوسالگی رایان گله امسال همزمان بود با عید قربان که از قبل قرار بود در کنار بابا بزرگ عزیز باشیم. بنابراین نتونستیم جشن بزرگی بگیریم. ولی رایانم! چند روز قبلش عمه مهشید کیک 🎂 درست کرد و خانواده بابا اومدن پایین و ی جشن کوچولو گرفتیم. روز تولدت تو خونه باغ بابابزرگ عزیز هم شیرینی و ژله خوردیم. الهی صد ساله شی گل نازم. خدا کنه دو تا داداش ها تولد صد سالگی تون رو در کنار هم با دل خوش جشن بگیرین. خیلی دوستتون دارم. جان من، عمر من، نفس من هستید❤️❤️   ...
9 شهريور 1398
1